بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

یعنی من حاضرم این اتاق جدید رو که عینهو سلول زندانه و نه پنجره ای داره و نه نوری و تنها روشناییش از نورهای مرده ی مهتابی هاست تحمل کنم ولی یک همکار خانم پر حرف رو نه!براش هم مهم نیست که من عینهو یه سگ بداخلاق نشستم و با خودم هم قهرم!یه بند حرف می زنه و هیچ اهمیتی هم نداره که تموم حرفاش حتا سوالاش هم بی جواب می مونه! من که در روز میانگین ۱۰ تا جمله بیشتر حرف نمی زنم و حال حرکت دادن فکم رو ندارم حالا باید با این خانمی که ۱۰ جمله در ثانیه حرف می زنه هم اتاق بشم!

چرا کار کردن با خانم ها این قدر سخته!آخه به من چه که تو دیشب واسه شام چی درست کردی و یا هفته ای چند بار با شوهرت برنامه داری!

- به لطف این روزه ی اجباری در محل کار شکم بنده داره فلت میشه.شکمی که با روزی ۶۰ تا دراز و نشست هم هنوز اندکی بیرون بود و خودش رو به رخ می کشید حالا به خاطر این نخوردن های اجباری عقب نشینی کرده.