بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

ما با هم مهربان نیستیم!

توی اتوبوس واحد بیش از هر زمان دیگری از آدم ها ناامید می شوم و این دست خودم نیست...نگاه های زن های دور و برم پر از کینه، حسادت، فخر، تنفر، عصبانیت و خشمی است بی دلیل...زن ها به هم طعنه می زنند، هم دیگر را زیر آتش رگبار فحش های مدامشان له می کنند و سر هر چیز کوچکی دعوا می کنند حتا باز یا بسته ماندن پنجره! ما با هم مهربان نیستیم..این جمله ای است که وقتی توی اتوبوس واحد زیر نگاه های سنگین زن های دور و برم ایستادم مدام در سرم چرخ می خورد..ما به هم بد نگاه می کنیم.نگاه هایمان همیشه پر است از چیزی که رنگ قشنگی ندارد.حاضر نیستیم صندلی خود را به نوبت با ایستاده ها عوض کنیم، حاضر نیستیم از جلوی اتوبوس تکان بخوریم و کمی عقب تر بایستیم، برایمان مهم نیست که یک زن، یکی از ما لای در اتوبوس گیر افتاده و اگر با همچین منظره ای رو به رو شویم به جای کمک و هم دردی به گریه هایش می خندیم!و می گوییم چه نازک نارنجی....  

ما با هم مهربان نیستیم حتا به اندازه ی سی دقیقه کنار هم ایستادن در اتوبوس...

نظرات 21 + ارسال نظر
خانم سین 2 آذر 1389 ساعت 12:00

وری لایک ایت!

قربون شما خانوم باکلاس انگلیسی زبان!

میلاد 2 آذر 1389 ساعت 12:12 http://kochedeltangi.blogsky.com

سلام
عیدت مبارک
خیلی خوب نوشتی
درسته همه چیزایی که گفتی
ولی خوب اینجا قانونش همینه .
مثلا وقتی تو یه صف وایستی امکان نداره کسی حولت نده و خیلی از چیزایه دیگه که خودت بهتر گفتی.

منیژه 2 آذر 1389 ساعت 13:45 http://nasimayeman.persianblog.ir

ایرن من هر روز دارم تمام این حس ها رو توی مترو تجربه میکنم...و خیلی تلخه...خیلی تلخ...و خیلی از مواقع بعد از پیاده شدن از مترو به خاطر همین ناملایمت ها اشک میریزم...باور می کنی...خیلی دنیای بدی شده ایرن...خیلی بد...

آلما 2 آذر 1389 ساعت 13:47 http://www.almaa.blogsky.com

کاملا درسته
ما با هم بیشتر از اینا نامهربونیم
می دونی دلامون کوچیکه

نیمه جدی 2 آذر 1389 ساعت 14:21

شاید بهتر است بگوییم ما آدم های خود خواهی هستیم و این نامهربانی پیامد ناگزیر این خود خواهیست.

شهریار 2 آذر 1389 ساعت 16:12 http://ham00n.blogsky.com

جالبه همه داریم تجربه میکنیم!
پس راه نجات این مدینه فاضله وآدمای پر ازهمه ی
این خصائص کجاست؟

رعنا 2 آذر 1389 ساعت 16:33

مهربان که نیستیم هیچ تازه گاهی سعی میکنیم همو با سر بزنیم زمین

همه ما این حسرت ها رو می خوریم
اما جالب اینجاست ما هم خود ما هم تو اون شرایط همونقدر بدجنس می شیم
شاید فحش ندیم
شاید هل ندیم
و یه خورده متمدنانه تر رفتار کنیم
اما زیاد هم دلسوز نمی شیم
متاسفانه

سمیرا 3 آذر 1389 ساعت 07:44 http://nahavand.persianblog.ir

تو بگو سی ثانیه! گاهی وقتها ولمون کنی همون وسط به هم حمله میکنیم و یه دل سیر همدیگه رو میزنیم! راستش هروقت تهران میام عزا میگیرم از سوار شدن به بی آر تی.....

فکر کنم خیلی وقته که از مرز 30 دقیق گذشتیم . این روزا زیادن کسایی که دقیقه ای تحمل واسشون سخته. از همون پنجره اتوبوس خیلی هاشونو می تونی ببینی

شیــــــاف 3 آذر 1389 ساعت 18:13 http://61y.blogfa.com

اری /

ما گاهی وقتا با خودمون هم مهربان نیستیم....
گاهی خودمان هم که لای درهای اتوبوس گیر میافتیم به جای اینکه گریه کنیم مخیندیم...
گاهی به شدت که روحمون مجروح میشه به جای مهربانی دعواش میکنیم که حالا چته؟؟نمردی که؟؟
گاهی به نوازش خودمون احتیاج داریم به جای نوازش میگیم خفه کثافت دهنت رو ببند...

آدمیت آدما خشکیده انگار این روزها...
یکی از چیزهایی که چهره ی افراد رو کاملا برام به یه حیوون دررنده و هار تبدیل میکنه خندیدن به گریه ی دیگرانه. باورم نمیشه که میشه به گریه ی تلخ کسی خندید...
آدمای سرنوشت
همه رونده از بهشت...

مرسی وحید که این همه وقت میذاری و می خونی و کامنت میذاری...مرسی بابت این همه دقت و اهمتی که میدی...شرمنمون می کنی حسابی!

دکولته بانو 6 آذر 1389 ساعت 03:43

سلام...مرسی بابت زحمتای امروزت...و معذرت که انقدر خر و دیوونه ام...

خواهش می کنم!کاری نبود!و این که قبول دارم واقعن خر و دیوونه ای...

دکولته بانو 6 آذر 1389 ساعت 03:46

وااااااااااای ایرن...دقیقا به همین خاطره که دلم نمی خواد هیچ وقت سوار اتوبوس بشم...هر کسی می دونه من اتوبوس سوار نشدم و نمی شم فکر می کنه خودمو از ک.و.ن فیل افتاده فرض می کنم...اما به خدا فقط به خاطر اینه که نمی تونم زنها رو تو یه اجتماع کوچیکی از کل اینجوری چیپ...بد...نامهربون...بی تحمل...بی احساس و سخت و بی رحم ببینم...خیلی بده همیچین تصویرهایی که هر روز باهاشون روبرو بشی...می ترسم این موضوع برای هممون عادت بشه تو همه جا...می ترسم اونجوری بمونیم...این روزها هممون نامهربونیم...مخصوصا من...حالم از خودم این روزها بیشتر از همه بهم می خوره...

روزگار "خیلی زیاد بسیار فراوان" بدیست نازنین!

کرگدن 6 آذر 1389 ساعت 14:42

چطوری اراکی کتلت بانو ؟!!
چرا نمی نویسی ؟
بنویس دختر خوب !

:)
حس نوشتن نیست....کلن این روزا حس هیچ کاری ندارم جز ولو شدن و فکر و خیال کردن....

الهام 7 آذر 1389 ساعت 11:19 http://tatooreh.blogfa.com

جبر جغرافیایی!

من و من 7 آذر 1389 ساعت 18:11

..نگاه های زن های دور و برم پر از کینه، حسادت، فخر، تنفر، عصبانیت و خشمی است "بی دلیل"...
من فکر نمی کنم بی دلیل باشه همه ی اینا
قطعن دلیلش رو نباید در اتوبوس جستجو کرد اما همه ی این خشم ها و نفرت ها حسادت ها و ...ی زن های سرزمین من ریشه در جایی در خانه ای در جامعه ای در محل کاری در... دارند...

یه نفر 10 آذر 1389 ساعت 18:21

خیلی بات موافقم خیلی

قهوه و سیگار 5 فروردین 1390 ساعت 00:32 http://ohhumans.wordpress.com

اتوبوس طبیعتش همین است,باور میکنید یا نه ولی مردانه هم در همین حد است.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد