بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

تفکرات تخمی-تخیلی

زنگ می‌زنم آژانسای مسافرتی و هزینه‌ی سفر به پاریس رو می‌پرسم.پشت تلفن ریلکس و آروم حرف می‌زنم، حتمن کارمند آژانس در حالی که داره مثل آدم آهنی امکانات سفر رو برام می‌شمره تو دلش بهم فحش میده و میگه یکی دیگه از همون خرمایه‌های دزدِ شارلاتان که با پول بابای مایه‌دار عمه فلانش نمی‌دونه چه کار کنه. 2475 یورو برای یک هفته.میرم تو سایتای رزرو هتل و به عکس هتلا نگاه می‌کنم.اتاقاشون.پرده‌های مخملی‌شون که نور ازش رد نمیشه.مبلای راحتی‌شون.بارای تاریکشون.کافه‌های نورگیرشون.حتا کارمنداشون.به قیافه‌هاشون نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم میزان رضایتشون رو از کار کردن تو یه هتل دنج سه ستاره تو یکی از خیابونای شلوغ پاریس حدس بزنم.می‌شد من یکی از اونا باشم.یه کارمند راضی از کار، تو یه هتل کوچیک و رومانتیک.از این هتلا که پیرمرد پیرزنا میان تا جشن 50 سالگی ازدواجشون رو توش جشن بگیرن.از اونا که خیلیا برا ماه عسل انتخابش می‌کنن، چون اتاقاش خوشگله و ارزون.من اون قدر پول ندارم که برم فرانسه.حتا برا سه روز.قیمتا به جیب من نمی‌خوره.من فقط می‌تونم تو ساعتای خلوت کاریم به عکس هتلا با اون پنجره‌های کلاسیکشون نیگا کنم، رو نقشه جاشونو پیدا کنم، اسماشونو حفظ کنم، رنگ دیواراشونو به خاطر بسپرم و یواشکی بغضمو قورت بدم.