بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

شب هفتم

کوچه‌های بندرعباس خالی بود.نیمه تاریک و خاکی.غروب زودهنگامش رنگ نارنجی متمایل به سیاهی را روی دیوارهای سیمانی قدیمیش انداخته بود.درهای زنگ‌زده و رنگ پریده‌اش انگار باز می‌شدند به دنیایی پر از غصه.آخرین اتوبوس رفته بود و من جا مانده بودم.به همین سادگی با دست‌های آویزان توی ترمینال ایستاده بودم و تمام غم غربت بندرعباس روی سرم آوار می‌شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد