برا یه کار اداری زنگ زدم به یکی.طرف کاپیتان کشتیه.بهش میگم بد موقع مزاحم نشدم که؟با یه صدای جذاب و آمرانه میگه نه عزیز من، فقط من الان رو عرشه ی کشتی ام!ببخشید اگه قطع و وصل میشه!همچین میگه عرشه ی کشتی که انگاری مثل من نشسته باشه پشت یه میز بدقواره ی بد رنگ.
بعد من همین جوری که نشستم دارم به صدای خش دارش گوش میدم خودمو زیر آفتاب درخشان خلیج فارس رو عرشه ی کشتی تصور می کنم، میون شور و غوغای مرغای دریایی و صدای بوق ممتد کشتی های دور و بر، که یهویی نسیم شور دریای جنوب می خوره تو مشامم...