بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

تخیلات دریایی یک کارمند پشت میز نشین!

برا یه کار اداری زنگ زدم به یکی.طرف کاپیتان کشتیه.بهش میگم بد موقع مزاحم نشدم که؟با یه صدای جذاب و آمرانه میگه نه عزیز من، فقط من الان رو عرشه ی کشتی ام!ببخشید اگه قطع و وصل میشه!همچین میگه عرشه ی کشتی که انگاری مثل من نشسته باشه پشت یه میز بدقواره ی بد رنگ.
بعد من همین جوری که نشستم دارم به صدای خش دارش گوش میدم خودمو زیر آفتاب درخشان خلیج فارس رو عرشه ی کشتی تصور می کنم، میون شور و غوغای مرغای دریایی و صدای بوق ممتد کشتی های دور و بر، که یهویی نسیم شور دریای جنوب می خوره تو مشامم...