بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

هوای تازه4

پسره لاغر بود و استخوونی...موهاش نامنظم ریخته بود..بعضی جاها سیاه بود و بعضی جاها کاملن خالی و سفید...آب دهانش آویزوون بود..دوازده سیزده سالی سن داشت..زن ها پچ پچ می کردند و غر می زدند که این پسره فرق خوب و بد رو می دونه برا چی آوردنش تو؟مادرش در حالی که تن پسرک رو کیسه می کشید و عرق از چهار گوشه ی بدنش روون بود داد می زد این عقب افتاده است.نمی فهمه.پسرک توی دهان مادرش رو نگاه می کرد و می خندید.